کتاب خوب

 ارباب حلقه ها (نوشته جی آر آر تالکین)

«ارباب حلقه ها» یک رمان طولانی سه جلدی تخیلی – اسطوره ای است که واژه شناس مشهور، تالکین آن را نوشته است. تالکین در این کتاب یک جهان کاملا تازه با زبان مخصوص و جغرافیای خاص و نژادهای گوناگون خلق کرده است. این کتاب در واقع تکمله ای بر کتاب قبلی تالکین، «هابیت» است که البته پیچیدگی های کتاب های وی باعث می شود از جهان فانتزی کودکان خیلی دور باشد.

خواندنی ترین کتاب های دنیا

آثار وی در زمره کارهای ادبی بزرگ دنیا جای می گیرند. «ارباب حلقه ها» منبع اقتباسی برای ساخت یک تریلوژی توسط پیتر جکسون در سینما هم شد. سه جلد این کتاب عبارتند از: «ارباب حلقه ها: یاران حلقه»، «ارباب حلقه ها: دو برج» و «ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه». 103 میلیون نسخه از این کتاب در نیم قرن اخیر فروخته شده است.


کتاب خوب

روزنامه هفت صبح: همه ما دوست داریم که کتاب های خوب بخوانیم اما آیا نام 9 کتابی را که مردم جهان بیشتر از سایر آثار ادبی خوانده اند، می دانید؟ در 50 سال گذشته چیزی بیش از صدها هزار کتاب منتشر شده و به بازار آمده است اما تنها تعداد کمی از آنها تبدیل به کتاب های محبوب و پرفروش و پرخواننده شده اند. 

در این مطلب شما با کتاب هایی آشنا خواهید شد که در این 50 سال اخیر بیشترین فروش را در میان آثار ادبی داشته اند و توسط برجسته ترین نویسندگان به رشته تحریر درآمده اند. 

این مطلب براساس آمار کتاب هایی است که منتشر شده و فروخته شده اند وگرنه کتاب هایی هم هستند که تعداد کپی های منتشر شده از آنها بیشتر است اما به این تعداد فروخته نشده اند که خب، طبیعی است این امر نشانگر آن است که تعداد خوانندگان آنها هم زیاد نبوده است.

جیمز چپمن، نویسنده این مطلب خودش رمان می نویسد. چپمن می گوید: «من همیشه یک کتابخوان حرفه ای بود. اصلا نمی توانستم جلوی کتاب خواندم را بگیرم. در نتیجه وقتی موضوع این تحقیق به من پیشنهاد شد خیلی از آن استقبال کردم. برای شخص من خیلی جالب بود که بدانم کدام کتاب ها بیشتر از سوی مردم مورد اقبال قرار گرفته اند. 

در این فهرست کتاب های خیلی متفاوتی را پیدا خواهید کرد که هر کدام در یک ژانر نوشته شده اند اما تعداد زیادی از نویسندگان برجسته و واقعا با استعداد را پوشش می دهند. چند نفر از این نویسندگان دیگر در میان مان نیستند اما بیشتر آنها هنوز هم به نوشتن شاهکارهایشان ادامه می دهند.

در این دنیای مدرن که امروز ما در آن زندگی می کنیم همه چیز با سرعت نور جلو می رود و خیلی خوب است که ببینیم هنوز فعالیت هایی مانند کتاب خواندن بخشی از زندگی روزهانه مردم را تشکیل می دهد. 

بعد از خواندن این مطلب راحت به صندلی تان تکیه بدهید، عینک تان را بزنید و فهرست خودتان را از بهترین آثار ادبی که دوست شان دارید و بارها و بارها آنها را خوانده اید، تهیه کنید. به این امید که از هر کتاب و نوشته ای که در طول روز می خوانید، لذت ببرید.»

البته معیارهای چپمن برای انتخاب این کتاب ها بیشتر خوانندگان غربی بوده است چون تقریبا تمامی این کتاب ها به جز یکی توسط انتشارات انگلیسی و آمریکایی منتشر شده است و تنها برای کسانی قابل استفاده است که با زبان انگلیسی آشنایی داشته باشند. کتاب تسه یانگ هم که تنها کتاب غیرانگلیسی زبان منتشر شده توسط یک ناشر غربی است به دلیل زیاد بودن تعداد چینی زبانان در دنیا، در این فهرست قرار گرفته است.

کتاب خوب

کتاب روانشناسی عزت نفس ترجمه‌ای از کتاب The Six Pillars of Self – Esteem اثر ناتانیل براندن است. کتابی ارزشمند از یک نویسنده خوب که شهرت اصلی‌اش به خاطر کار گسترده‌ای است که روی مفهوم عزت‌نفس (یا حرمت‌نفس) انجام داده است. براندن نخستین بار در دهه‌ی 1950 درباره‌ی عزت نفس و تاثیر آن برا عشق، کار و تلاش برای خوشبختی سخنرانی کرد و مقالات خود را به مرور در همان سال‌ها منتشر کرد.

ناتانیل براندن در هر سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا به تحصیل در رشته روانشناسی پرداخته است و در دانشگاه‌های UCLA، نیویورک و کالیفرنیا (CGI) تحصیل کرده است. او در سال 2014 از دنیا رفت.

نویسنده در ابتدای کتاب در مقدمه چنین از هدفی که در کتاب دنبال می‌کند، می‌گوید:

 

هدف من در این کتاب شناسایی و بررسی جامع مهم‌ترین عواملی است که عزت‌ نفس به آن متکی است. اگر عزت نفس را همان سلامت ذهن بدانیم در این صورت باید گفت کمتر موضوعی را می‌توان یافت که تا این اندازه بررسی درباره‌ی آن فوریت داشته باشد.

پشت جلد کتاب روانشناسی عزت نفس نیز قسمتی از مقدمه نویسنده آمده است:

عزت نفس متاثر از عوامل درونی و بیرونی است. عوامل درونی عواملی است که از درون نشات می‌گیرد یا خود شخص آن را ایجاد می‌کند، نقطه نظرها، باورها، اعمال یا رفتار.
عوامل بیرونی یا همان عوامل محیطی هستند که پیام‌ هایی که کلامی و غیر کلامی انتقال پیدا می‌کنند و تجربه‌ هایی که بانی و باعث آن، سازمان دهندگان و فرهنگ هستند.
من عزت نفس را از درون و بیرون بررسی کرده‌ ام، اینکه نقش فرد در ایجاد عزت نفس خود چه مقدار است و دیگران در آن چه نقشی ایفا می‌کنند. تا جایی که می‌ دانم پیش از این اقدامی تا این حد گسترده در جهت بررسی عزت نفس صورت نگرفته است.


کتاب

جملاتی از متن کتاب ملکوت

اگر زندگى کلاف نخى باشد… من آنرا باز کرده مى‌بینم. کاملا گسترده و صاف. پیچ و تابش نمى‌دهم و رشته‌هایش را به دست و پایم نمى‌بندم. براى همین است که عده‌اى را دوست مى‌دارم و عده‌اى را دوست نمى‌دارم. اما به کسى کینه ندارم. آماده‌ام که به دیگران کمک کنم، زیرا دلیلى نمى‌بینم که از این کار سرباز زنم. هوا و آفتاب و عشق و غذا و علم و مرگ و حیات و کوهها را مى‌پسندم و به آنها دل مى‌بندم. به هرچیز قانعم، اما آن قناعتى که نتیجه‌ى تصور خاص من از زندگى است.

من اغلب اندیشیده‌ام که آن دوگانگى که همیشه در حیاتم حس کرده‌ام نتیجه‌ى این وضع بوده است. یک گوشه‌ى بدنم مرا به زندگى مى‌خواند و گوشه‌ى دیگرى به مرگ. این دوگانگى را در روحم کشنده‌تر و شدیدتر حس مى‌کنم.

اگر کسى ادعا کند جیبش پر از پول است خیلى ساده مى‌توان تحقیق کرد و یا به اثبات رساند: کافى است که پولها را در جیبش به صدا دربیاورداگر سکه باشدو با بیرون بکشد و نشان بدهد. اما آیا ممکن است که کسى قلبش را دربیاورد و به محبوبه‌اش ثابت کند که مالامال از عشق اوست؟

این زمین بیگناه نیست و مادر گناهکاران است و گاهواره‌ى همه‌ى آتش‌ها و گلوله‌ها و خونها و شلاقها است و من او را نمى‌بخشم زیرا ریشه‌هاى درخت من از خاک سیاه او غذا مى‌گیرند و از چشمه‌هاى زهرآلود او آب مى‌نوشند و سرانجام در بستر او خواهند پوسید و من شکایت زمین را به آسمانها و به ملکوت‌ها خواهم برد.

کجا است، کجا است آن روز گرامى که بیاید و روح مرا بشوید؟ زیرا که من مى‌خواهم زنده باشم و زندگى کنم و دوست بدارم و ببینم و بفهمم و حرف بزنم و از مرگ مى‌ترسم و مى‌گریزم که مرا پست مى‌کند و خاک مى‌کند و به دهان کرمها و حشرات مى‌اندازد و…


کتاب

کتاب ملکوت تنها داستان بلند به جا مانده از بهرام صادقى است که در نگارش داستان‌هاى کوتاه ید طولایى داشت. به پاس قدردانى از قلمِ زرین او و بزرگداشت مقامش در نگارش داستان کوتاه، جایزه ادبى به نام این نویسنده فقید درنظر گرفته شده است.

ملکوت در همان صفحه نخست میخکوبتان مى‌کند:

 

در ساعت یازده شب چهارشنبه‌ى آن هفته، جن در آقاى مودت حلول کرد.

این مواجهه ممکن است سبب شود خواننده با خود فکر کند با یک داستان ماورالطبیعى روبه‌رو است اما این نشان از تلفیقِ وجوهِ رئال و سورئال داستان دارد.

شرح داستان ساده است و ورودِ آقاى مودت و داستان جن و همراهى دوستانش براى خلاصى او از شر جن، تنها روندى است که موجب مى‌شود کاراکتر اصلى یعنى دکتر حاتم وارد صحنه شود. دکترى که تا پیش از مواجهه نزدیک، فردى متعهد و کاربلد به خواننده شناسانده مى‌شود. اندکى بعد وجوه سورئالِ داستان رخ مى‌نمایاند: آنجا که همراهان آقاى مودت از دکتر در مورد مردى مى‌شنوند که به او مراجعه کرده تا دستش را، تنها دست باقى مانده را نیز قطع کند! مرد تا پیش از این دست دیگر، پاها، گوشها و بینى خود را قطع کرده است اما از چه روى؟ در این میان، بین دوستان مودت و دکتر بحثى فلسفى در میگیرد و دکتر باز هم اصرار بر حفظ چهره دروغین خود دارد. او مدعى است آمپول‌هایى به مردم عرضه مى‌کند که جوانى و بارورى را به آنها بازمى‌گرداند و این در حالى است که خودِ دکتر صورتى جوان اما به واقع پیر دارد و عقیم است.

دکتر حاتم به مثابه طوفانى گرمسیر به هرجا که بوزد آنجا را به بیابان یا به قول خود گورستان تبدیل مى‌کند و این در چشم خودِ او ملکوتى است که مردم را به سوى آن میراند.