Book

کتاب کنستانسیا اثر کارلوس فوئنتس نویسنده‌ مکزیکی‌ ‌و یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان اسپانیایی‌زبان است. نخستین داستان‌های کوتاه فوئنتس در سال 1954 منتشر شد. پس از چند سال از همسر اول خود جدا شد و با یک روزنامه‌نگار ازدواج کرد. سه فرزند داشت که دو تای آنها را زمانی که در قید حیات بود از دست داد.

از آثار مشهور وی می‌توان به «آسوده‌خاطر»، «مرگ آرتیمو کروز»، «پوست‌انداختن»، «گرینگوی پیر» و «کنستانسیا» اشاره کرد. کالوس فوئنتس بر اثر بیماری قلبی در 83 سالگی جان سپرد.

خلاصه کتاب کنستانسیا

کنستانسیا روایت زندگی زن و مردی‌ است که 40 سال در کنار هم با عشق زندگی کرده‌اند، اما در دوران میان‌سالی با حوادثی روبه‌رو می‌شوند که مسیر زندگی‌شان را تغییر می‌دهد. داستانی هرچند کوتاه، اما بسیار پُرمفهوم و البته درک آن کمی سخت است‌.

راوی داستان، دکتر ویتبی هال، یک پزشک امریکایی است که با همسر اندلسی خود، کنستانسیا، در شهری به‌نام ساوانا واقع در جنوب امریکا زندگی می‌کند. محوریت داستان یک هنرپیشه‌ی روس تبعیدشده به امریکا به نام موسیو پلوتنیکوف است و اولین پاراگراف از کتاب با جمله‌ای از او آغاز می‌شود که در حقیقت ذهن مخاطب را در فضایی مابین خیال و واقعیت درگیر می‌کند:

 

موسیو پلوتنیکوف، بازیگر سالخورده‌ی روس، روز مرگش به سراغ من آمد و گفت سال‌ها خواهد گذشت و من روز مرگ خودم به دیدار او خواهم رفت.

این جمله بارها و بارها به‌عنوان جمله? کلیدی در طول داستان تکرار می‌شود.

پس از این پاراگراف، داستان با توصیف شهر ساوانا شروع شده و با ملاقات دکتر هال و موسیو پلوتنیکوف ادامه می‌یابد.

از جمله مواردی که بسیار چالش‌برانگیز است، تقابل مرگ و زندگیِ هنرپیشه‌ روس و همسر دکتر هال است؛ بارها در طول داستان می‌میرند و دوباره زنده می‌شوند، شاید هم اصلاً نمرده باشند! اواسط داستان با مرگ ناگهانیِ موسیو پلوتنیکوف مواجه می‌شویم و به‌دنبال آن مرگ کنستانسیا که به‌مرور ذهن دکتر را معطوفِ پیگیری علت همزمانیِ مرگ این دو نفر می‌کند و به رابطه? میان همسرش با آن مرد هنرپیشه مشکوک می‌شود. دکتر هال که علائم مرگ کنستانسیا را تأیید کرده است، ناگهان متوجه بازگشت علائم حیاتی در او می‌شود و پس از آن کنستانسیا تبدیل به فردی بیمار می‌شود و… .

در بخشی از کتاب کنستانسیا اسامی نویسندگان و شاعرانی مطرح شده است که یا کشته شدند و یا خودکشی کردند، که درواقع اشاره‌ای غیرمستقیم به شرایط خفقان در آن زمان دارد.

به‌نظر می‌رسد که نویسنده علاقه? زیادی به کافکا و والتر بنیامین دارد و حتی به‌نوعی از سبک داستان‌نویسیِ کافکا نیز الهام گرفته است.

 

«-کنستانسیا چی فکر می‌کنی درباره‌ی مردی که یک روز صبح بیدار می‌شود و می‌بیند تبدیل به حشره‌ای شده و آن‌وقت در راه‌آهن اسپانیا هم کار می‌کند؟ به‌نظر تو این به زیان ادبیات بود یا به سود راه‌آهن؟»
-کنستانسیا فکر می‌کند و می‌گوید «قطارها سر وقت می‌رسیدند اما بدون مسافر.» (کنستانسیا – صفحه 35)



اواخر داستان به‌گونه‌ای است که خواننده حتی به روابط میان دکتر و همسرش هم مشکوک می‌شود و حس می‌کند اصلاً شاید ازدواج و زندگی مشترک میان آن دو، چیزی نباشد جز توهم و خیال‌پردازی‌های دکتر!

در مجموع، کارلوس فوئنتس در این داستانِ به‌ظاهر کوتاه، مرز بین خیال و واقعیت را برای خواننده آشکار نکرده و این چالشی که برای مخاطب ایجاد می‌شود، جذابیت داستان را دوچندان می‌کند.

ترجمه? بسیار خوب عبدالله کوثری، مخاطب را درگیر جملات ساده اما سنگین کتاب می‌کند و ارتباط بسیار خوبی میان مخاطب و داستان برقرار می‌شود. برای علاقه‌مندان به داستان‌هایی با فضای‌ خاص و سورئال، این داستان انتخاب بسیار مناسبی خواهد بود.