سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خرید کتاب های انتشارات نشر پیکان با تخفیف

کتاب بدون اضافه وزن کارن دارلینگ گیتی خوشدل پیکان

کتاب بدون اضافه وزن انتشارات نشر پیکان 

مقدمه


«لطفاً به دادم برسید! میخواهم لاغر شوم.»
«میخواهم اندامی متناسب داشته باشم.»
«میخواهم شوهرم مرا زیبا بداند.»
جملههای بالا معمولاً اولین حرفی است که خانمهایی که برای مشاوره درباره کاهش وزن به دفترم میآیند بر زبان میآورند.
من هم همیشه میپرسم: «چرا؟»
آروارههاشان پایین میافتد، چشمانشان گرد میشود. این دیگر چه سؤالی است؟ مگر واضح و آشکار نیست؟ دنبال واژه میگردند و میکوشند احساسات قلبیشان را به طرزی روشن بیان کنند.
کارم به عنوان مشاور متخصص کنترل وزن، این فرصت را به من داده است تا با زنهای بسیاری دربارة جسمشان صحبت کنم. به ترسها و نگرانیهایشان گوش دادهام. متأسفانه بسیاری از زنان بر این اعتقادند که ارزش وجودشان بسته به زیبایی جسمشان است. گویی انتهای خط به این میرسد که باید به زیبایی و «باریکی دلخواه» بود تا بتوان خوشبخت شد. معمولاً این انگیزههاست که زنان را وامیدارد تا رژیمهای لاغری جنونآمیز و زیانبخش را آغاز کنند.
احساسم این است که تصویر نادرستی که بسیاری از زنان از خویشتن دارند، حاصل قطعی و حتمی جایگاهی است که جامعه ما به عنوان کالایی برای تولید مثل به زن داده است. دل کندن از وسواس فرهنگی برای لاغر بودن آسان نیست. همین که تلویزیون را روشن میکنید، یا مجلهیی را به دست میگیرید، یا به رادیو گوش میکنید: تبلیغات مبلغی هنگفت را به این کوشش اختصاص داده است تا شما را مجاب کند که لاغری ـ به ویژه اگر محصولات آنها را بخرید ـ ثروتمند و زیبا و سعادتمندتان خواهد کرد. جان به در بردن از این یورش، کار سادهیی نیست.
من درباره رابطة زن با جسمش فلسفهیی ابتدایی و عملی دارم. معتقدم که اندازه و ظاهر جسمش باید مطابق میل و سلیقه خودش باشد. نباید تابع هوسها و امیال اجباری «مُد روز» باشد که سال به سال عوض میشود. هر چه باشد تن هر کس بخشی بسیار فردی و شخصی از وجود اوست. «به باریکی مانکنها بودن» اصلاً بد نیست، به شرط این که حالت طبیعی وجودتان باشد. هر چند همه این حالت را ندارند. 
هدفم در این کتاب این است که به شما بیاموزم چگونه شخصی که خودتان میخواهید باشید. بدنی را که خودتان میخواهید داشته باشید، و چیزی را بخورید که خودتان میخواهید. همه اینها به عنوان یک انسان، حق الهی شماست. استحقاقش را دارید، و از هم اکنون میتوانید صاحب آن باشید.
وقتی در سراسر این کتاب با واژههای «کشیده» و «باریک» و «لاغر» مواجه میشوید، لطفاً در نظر داشته باشید که منظورم این است که این واژهها در ارتباط با شخص شما چه مفهومی مییابند، و نه این که مجلات مُد و تبلیغات چگونه آنها را تعریف میکنند. در حق خودتان لطفی بکنید و این گفته حکیمانه قدیمی را همواره آویزه گوش خود کنید: «زیبایی در چشم بیننده است.»
هنگامی که در فرایند دگرگونی جسمی و ذهنی به کار سرگرمید، میتوانید شعر زیر را به خاطر آورید:
در نشیب و فراز راه خستگی آور
آنگاه که میلغزیم
صدایی مهربان و شادمان میگوید:
«پشتکار شکست نخواهد خورد.»
آنگاه نیرویی نامریی ما را بر میخیزانَد
آتش به جانمان میزنَد
و جانی مهربان به ما میگوید:
«از امید دست بر مدار تا به هدف برسی.»
هومر س. نلسون


از ر*ژ*ی *مهای لاغری دست بکشید 

همه این ر*ژ*ی *مها را آزمودم. اولی این به اصطلاح رژیم «مایو کلینیک» بود. یقین دارم که باید توسط کسانی که گریپ فروت پرورش می دهند ابداع شده باشد. حالا هروقت که گریپفروت می خورم، باید لحظهیی مکث کنم و به خاطر بیاورم که ر*ژ*یم غذایی ندارم.
آنگاه نوبت به غذاهای پودری می رسد که در مایعات حل میکنید و قورت میدهید، و تمام مدت میکوشید به خودتان بقبولانید که غذای کامل خوردهاید و دیگر نباید اشتها داشته باشید. صد البته که سیر نشدهاید و هنوز دلتان برای جوجه سرخ شده و پوره سیب زمینی ضعف میرود.
به خاطر دارید که ترازویتان را به دنبال خود اینور و آنور میکشیدید و همان طور که با ملاقه سهم ماهیتان را از کفه ترازو بر میداشتید سعی میکردید پیشخدمت را مجاب کنید که به انجام دادن پژوهش علمی سرگرمید؟ و همه دیگر حیل و تدابیری که امیدهای شکننده و دفترچه یادداشتتان را به آن سپردهاید؟
در فهرست انزجارآورم لباسی پلاستیکی است که موقع خواب میپوشیدم و سادهلوحانه میکوشیدم با آن چربی که قرار بود در ساعات استراحت و آرامش، با عرق دفع کنم وداع گویم. فرسوده بیدار میشدم ـ بی آنکه توانسته باشم بخوابم ـ چون در قفس داغ مشقتباری حبس شده بودم و همچنان به چاقی همیشه بودم.
حتی فرهنگ و بستر درباره ر*ژ*ی *مهای غذایی مطالبی دلسرد کننده میگوید. واژه «ر*ژ*یم غذایی» را چنین تعریف می کند: (1) غذای مجاز روزانه. (2) راه زندگی: و (3) غذا یا نوشابه محدود. آیا این مسئله که «سهمیه» خوراکتان تا ابد «محدود» باشد، یا اندیشیدن به همه شکستهای ر*ژ*یمهای غذاییتان به عنوان «راه زندگی» خونتان را به جوش نمیآورد؟ واقعا متأسفم. اما مفهوم زیستن از دیدگاه من چنین نیست.
ر*ژ*یم لاغری، راه طبیعی غذا خوردن نیست. ر*ژ*یم لاغری، رفتاری وسواسآمیز است.
بر طبق آمارهای انجمن پزشکی آمریکا، میزان شکست ر*ژ*یمهای لاغری 95 درصد است. نمیدانم انجمن پزشکی آمریکا چگونه عملاً موفقیت و شکست ر*ژ*یم لاغری را تعریف میکند. تعریف من از موفقیت، توانایی کاهش اضافه وزن به طور ثابت، بدون اندیشیدن به غذاست. یعنی اینکه دقیقا آنچه را که میخواهید و هروقت که میخواهید بخورید و همچنان وزن ایدهآلتان را حفظ کنید.
چگونگی رسیدن به همه «این موفقیتها» را در این کتاب میآموزید.

 

مشکل اصلی،ر*ژ*یمغذایی است


نه غذا


ما افرادی که ر*ژ*ی *م لاغری میگیریم معمولاً تمایل داریم که به غذا به چشم یک دشمن بنگریم. تبهکار غول پیکر و پست فطرتی که همین کهمحافظان ضعیف شود میتواند گیرمان بیندازد. مدام به ذهنمان خطور میکند و به هر کجا که میرویم در زوایای آن کمین کرده، بادا ما را تطمیع کند. آیا میتوان از شر این خصم توانا خلاص شد؟
در واقع، این عمل «ر*ژ*ی *م گرفتن» است که غذا را در موضعی خصمانه نگاه میدارد. از روی تجربه می دانید به محض اینکه سوگند میخورید کهر*ژ*ی *م ی را شروع کنید، ضمنا شروع میکنید به اندیشیدن درباره غذاهایی که میتوانید یا نمیتوانید بخورید. این یک چقدر کالری دارد؟ چقدر فداکاری بکنم تا بتوانم آن را بخورم؟ پنجمین قاشق پنیر بیکالریتان را به دهان میگذارید و در همان حال، هر چه بیشتر به کیک شکلاتی فکر میکنید، احساس ضعف بیشتری به شما دست میدهد. اینجاست که دشمن میتواند به آسانی نزدیک شود و دیگر بار مدعی پیروزی گردد.
بالاخره باید دریابیم که دیگر نمیتوانیم مطیع ر*ژ*ی *مهای لاغری باشیم. ما استحقاق هردو را داریم: هم غذای خوب، هم اندام متناسب.

 

 

 


این کتاب فق العاده هست....